گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود
اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود
زندگی،عشق،اسارت،قهر،آشتی، همه بی معنا بود
نقطه ضعفت،موهای بلند من بود
می خواهم کوتاهشان کنم بر نمی گردی؟
بیـــــا و به هم ریختگی افکــــارم را ببینـــ
کــــه لحظه ای، نبودنتــــ
معماییستـــ ،
سختــــــ ...
مخاطب خــاص " من" ، شما هستید !
چرا که من هرچـه برای " او " نوشتم ...
خــواند و خندیــد و بــاور نکــرد !!
گوشه نــدارد که یـکـــ گوشه اش بنشینمـــ ...
و نفسی تــازه کنمـــ ...
گــرد گــرد استـــ ..
این زمین..
ایــنــ روزگــــار ...
این روزها می گذرند….
ولی من به این سادگی
از این روزهای تلخ نمی گذرم
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری
باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو
بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم!!!
بیا اینم قلبم، مال تو اِ پس بگیرش
باهاش خوب برخورد کن، لطفا نشکنش
قلبم پر از عشقیه که پاک و حقیقیه
پس لطفا همیشه کنار خودت نگهش دار
نه من اوفتاده تنها
به کمند آرزویت
همه کس سرِ تو دارد
تو سر کدام داری؟؟
این بس که تماشایی بستان تو باشم
مرغ سر دیوار گلستان تو باشم
کافیست همین بهره ام از مائدهٔ وصل
کز دور مگس ران سر خوان تو باشم
این منصب من بس که چو رخش تو شود زین
جاروب کش عرصهٔ جولان تو باشم
خواهم که شود دست سراپای وجودم
در شغل عنان گیری یکران تو باشم
در بزمگه یوسف اگر ره دهدم بخت
درآرزوی گوشهٔ زندان تو باشم
در تشنگیم طالع بد جان به لب آرد
گر خود به سر چشمهٔ حیوان تو باشم
من وحشیم و نغمه سرای چمن حسن
معذورم اگر مرغ غزلخوان تو باشم
وحشی بافــقـی
مگر چشم از زبان صادقانه تر سخن نمی گوید؟
مگر نه اشک زیباترین شعر
و بی تابترین عشق
و گدازترین ایمان
و داغ ترین اشتیاق
و تب دار ترین احساس
و خالص ترین گفتن
و لطیف ترین دوست داشتن است
که همه در کوره یک دل به هم آمیخته و ذوب شده اند و قطره ای شده اند نامش اشک؟
دكتر شریعتی
نظرات شما عزیزان: